Botlinger Law L. L. C. می خواهیم همه برندگان بورسیه ما را تبریک بگوییم. ما بورسیه های تعزلی و کتاب خود را در سال 2018 راه اندازی کردیم تا به دانشجویان شایسته کالج در پرداخت هزینه های تحصیلی متوسطه کمک کنیم. ما امیدواریم که با ارائه این پول ، نه تنها به یک دانش آموز ، بلکه کل جامعه ای که از مزایای رانندگی آن دانش آموز برای موفقیت بهره می برد ، کمک می کنیم.
Botlinger Law L. L. C. می خواهم از همه کسانی که درخواست کردند تشکر کنم. لطفاً برای اطلاعیه ها و سایر فرصت های بورس تحصیلی ، صفحه وبلاگ و فیس بوک ما را بررسی کنید.
ورود برنده 2022
"رفتن به کالج سرشار از ارزش ها و جامعه به من کمک می کند تا در این انتقال جدید زندگی به من بی نهایت کمک کند."
- الیا م. ، 2022 برنده بورس تحصیلی
مقاله کوتاه
صد مایل دورتر ، مجموعه ای از ساختمانهای پرشور وجود دارد. هشتصد مایل دورتر ، جامعه ای از مردم زندگی می کند. در صد و بیست روز ، هشتصد مایل دورتر خواهم بود.
فارغ التحصیل دبیرستان و شروع دانشکده گاهی اوقات با شروع یک فصل جدید در یک کتاب مقایسه می شود. این قیاس از بسیاری جهات مناسب است. این فصل جدید پر از تعلیق و پیش بینی است ، اما من از تبدیل صفحه هیجان زده ام. دانشگاه کنکوردیا ، نبراسکا ، تقریباً هشتصد مایل از جایی که خانواده من در آن زندگی می کنند فاصله دارد. این فاصله یک انتقال سخت از جوانی من خواهد بود. با این حال ، چیزهای زیادی در مورد این دانشگاه وجود دارد که به سهولت تغییرات شدید کمک می کند: من سابقه خانوادگی با کنکوردیا دارم ، فرصت های زیادی در آنجا خواهم داشت که به من کمک می کند تا به عنوان یک شخص رشد کنم و قادر به ایجاد روابط خواهم بود.
"من هرگز نمی خواهم که ارتباط من با خانواده ام تضعیف شود ، اما می خواهم بتوانم شاخه ای از آن باشم و مستقل تر شوم."- الیا م.
کالج مملو از تغییرات است و تغییرات می تواند دشوار باشد. با این حال ، چگونه پاسخ می دهید ، و به چه کسی در آن زمان های دشوار اعتماد می کنید ، به عنوان یک شخص چه کسی را شکل می دهد. من به عنوان دختر کشیش بزرگ شدم ، خیلی حرکت کردم. تغییرات زیادی در زندگی من رخ داد ، اما قوام که باقی مانده خانواده من بود ، و ما با هر مبارزاتی که با آن روبرو شدیم قوی تر شدیم. من به خانواده ام در تمام زمینه های زندگی ام اعتماد دارم و وقتی سال دبیرستان من نزدیک می شد ، برای مشاوره در مورد کالج ، حرفه و زندگی به عنوان یک بزرگسال به سمت آنها رفتم. مادرم و پدربزرگ و مادربزرگم به دانشگاه کنکوردیا ، نبراسکا رفتند. من آنجا تاریخ دارم. رفتن به این مدرسه من را در سطح دیگری به خانواده من متصل می کند ، حتی اگر آنها از نظر جسمی با من نباشند. من پیش بینی می کنم که دور بودن از خانه به خانه داری منجر می شود. با این حال ، رفتن به کالج سرشار از ارزش ها و جامعه به من کمک خواهد کرد تا در این انتقال جدید زندگی. وقتی در پاییز سال 2021 به کنکوردیا سفر کردم ، با دانشکده در ارتباط بودم و خودم را می دیدم که به آنجا می روم. حتی اگر من هنوز دانشجوی کنکوردیا نیستم ، اما قبلاً به روش های مختلفی به جامعه آنها مورد استقبال قرار گرفته ام.
من برای بخشی از تحصیلاتم در خانه تحصیل کرده ام و این عنصر به نزدیکی خانواده من افزوده است. من هرگز نمی خواهم که ارتباط من با خانواده ام تضعیف شود ، اما می خواهم بتوانم شاخه و مستقل تر شوم. در Concordia من در تجربیات جدیدی قرار می گیرم که به من اجازه می دهد به عنوان یک شخص رشد کنم ، مانند: تصمیم گیری به تنهایی ، مسئولیت کامل خودم و تحصیلاتم و ملاقات با افراد جدید.
"دانشگاه کنکوردیا برنامه های لازم را برای من برای پیگیری حرفه ای پرستاری دارد و این نوع افرادی را دارد که برای من بسیار مهم باشند."- الیا م.
در چند سال گذشته، من در حال بررسی این ایده بودم که وقتی بزرگ شدم میخواهم چه باشم. از طریق تحقیقاتی که در مورد مشاغل احتمالی انجام دادم، متوجه شدم که می خواهم یک پرستار بیمارستان اطفال باشم. بیشتر مردم وقتی این موضوع را با آنها در میان میگذارم شوکه میشوند و حتی کمی آشفته میشوند، اما احساس میکنم به دو دلیل مهم به این حرفه دعوت شدهام. اول اینکه من سابقه ای با آسایشگاه دارم. هنگامی که من هفت ساله بودم، پسر عموی من، سامانتا، به دلیل مشکلات سلامتی فزاینده اش در آسایشگاه پذیرفته شد. من در اتاق با او بودم که آخرین نفسش را کشید. با این وجود، من از مرگ او آسیبی ندیدم. پرستاران آسایشگاه و پزشکانی که از او مراقبت می کردند شگفت انگیز بودند و از ما نیز مراقبت می کردند. این به من انگیزه داد که در کنار بچه ها و خانواده هایشان باشم که این دوران فوق العاده سخت را پشت سر می گذارند، درست همانطور که آن پرستاران در کنار من و خانواده ام بودند. دوم، از طریق این حرفه، روح القدس ممکن است مرا هدایت کند تا برای عیسی مسیح به این کودکانی که به مرگ نزدیک می شوند شهادت بدهم.
دانشگاه کنکوردیا برنامه های لازم را برای من برای دنبال کردن حرفه پرستاری دارد و افرادی را دارد که تکیه کردن به آنها برای من حیاتی است. این جامعه قوی برای من برای ادامه مسیری که فراخوانده شده ام، بنیادی خواهد بود. اخیراً در برنامه Luke Scholars در کنکوردیا پذیرفته شدم، که یک برنامه افتخاری است که به دنبال پرورش و رشد استعدادها و عقل خاصی است که من از آنها برخوردار شده ام. این برنامه همچنین یک طاقچه کوچکتر در داخل جامعه بزرگتر ایجاد می کند و روابطی را که من به دنبال آن هستم فراهم می کند.
وقتی این فصل جدید در زندگی ام را شروع می کنم، آرام می شوم که علیرغم اینکه هشتصد مایل از خانواده ام دور هستم، بدون خانواده یا دوستان نخواهم بود. در طول زندگی مبارزاتی وجود خواهد داشت و دانشگاه از این امر مستثنی نیست. با این حال، با حمایت خانواده ام، توانایی پاسخگویی و رشد به تغییرات، و روابط جدیدی که خواهم ساخت، می توانم با این مبارزات با قدرت و لطف روبرو شوم.
ورودی برنده 2021
"وقتی از مادرم پرسیدم که چرا این کارنامه خاص را ذخیره کرده است، در حالی که می دانستم افراد دیگری با نمرات بهتر هستند، او فقط لبخند زد و به آنچه معلمم نوشته بود اشاره کرد."
- اولیویا اس.، برنده بورس تحصیلی 2021
مقاله کوتاه
چند ماه پیش با مادرم مشغول تمیز کردن زیرزمین خانه دوران کودکی ام بودیم و یک مشت کاغذ قدیمی از دوران دبستانم پیدا کردیم. در آن دسته از صفحات زرد پنهان کارنامههای من از کلاس سوم دبستان بود. پیدا کردن اینها لبخندی بر لبانم آورد، به خصوص به این دلیل که مادرم اصلاً آدم احساساتی نیست و یافتن آنها برای من تعجب آور بود. در انتهای گزارشها، زیر تمام نمرات متوسط کودکی که فقط از یادگیری لذت میبرد، معلم من چند جمله نظر نوشت: «اولیویا در کلاسهای علوم ما عالی است. واضح است که او مجذوب محتوا شده است، و من نمی توانم منتظر بمانم تا ببینم بقیه زمانش در مدرسه چه چیزی برای او به ارمغان می آورد. من احساس می کنم که او ممکن است به شغلی در علم ادامه دهد، و من صمیمانه امیدوارم که او این کار را انجام دهد. او می تواند دنیا را تغییر دهد.»وقتی از مادرم پرسیدم که چرا این کارنامه خاص را ذخیره کرده است، در حالی که میدانستم بسیاری دیگر با نمرات بهتری هستند، فقط لبخند زد و به آنچه معلمم نوشته بود اشاره کرد.
من میخواهم پاسخهایی را که او به دنبالش است پیدا کنم، زیرا او بهترین دوست من در تمام دنیاست و نمیتوانم زندگی بدون او را تصور کنم.»- اولیویا اس.
در حالی که من در اینجا می نشینم که این مقاله را با عرق و عینک های سبک آبی خود می نویسم ، مغزم با این ایده که در چنین سنین جوانی ، بزرگسالان اطرافم متوجه چیزی در من می شوند که هرگز در خودم متوجه نشده ام. تا آنجا که می توانم به خاطر بسپارم ، من همیشه دوست داشتم یاد بگیرم و همیشه برای به دست آوردن دانش تا آنجا که می توانم به دست آورده ام. این کار با یادگیری خواندن و ادامه در تمام سالهای ابتدایی من آغاز شد. من در کلاس چهارم به کلاس به نام "غنی سازی" پیوستم ، با خوشحالی از فهمیدم که این مکانی برای دانش آموزانی است که از برنامه درسی آزمایش کرده اند و تمایل به کسب اطلاعات بیشتر دارند. من در خانه احساس کردم و ساعتهای بی شماری را صرف ریختن کتاب های زیست شناسی ، فیزیک ، شیمی و کتاب های ریاضی کردم. به اندازه کافی جالب ، هیچ چیز تغییر نکرده است.
داشتن پاسخ های قطعی برای کنجکاوی من در علم و همچنین دانستن اینکه دنیای علم برای همیشه با اطلاعات جدید پیشرفت می کند ، مرا به شکلی درگیر می کند که هیچ چیز دیگری انجام نمی دهد. ایده های من در مورد آینده من بارها تغییر کرده است که فکر کردن در مورد آن تقریباً خنده دار است ، اما خواندن آن کارت گزارش در زیرزمین تاریک من فقط به من اطمینان داد که مسیری که من برای ادامه کار خود انتخاب می کنم ، مسیری است که برای من منظور شده است: کسی که به من اجازه می دهد جهان را تغییر دهم.
بعد از دانشگاه ، من چیزی بیشتر از این که خودم را در تحقیقات پزشکی غوطه ور کنم. مادرم از حدود شش سال پیش شروع به بیمار شدن کرد و او بدون هیچ توضیحی در مورد دلیل گرفتاری بیماری ، از پزشک به پزشک مراجعه کرده است. به نظر می رسید وی حداقل سه بیماری خود ایمنی مختلف را به طور هم زمان در یک ترکیب عجیب و غریب نشان می دهد که هیچ یک از پزشکان وی نمی توانند توضیح دهند. تا به امروز ، وی تشخیص های بی شماری ممکن و بدون پاسخ قطعی دریافت کرده است. من میخواهم که تغییرش دهم. من می خواهم جواب هایی را که او به دنبال آن است پیدا کنم ، زیرا او بهترین دوست من در کل جهان است و من نمی توانم زندگی را بدون او تصور کنم. من مدتهاست که تماشای او را پشت سر می گذارم که او نمی تواند توضیح دهد و هیچ کس نمی تواند درک کند ، و هر بار که می بینم او در رختخواب بیش از حد خسته شده است تا حرکت کند ، احساس می کنم قلبم می شکند. من او را می خواهم ، و همه افراد دیگر در جهان مانند او ، بتوانند از خواب برخیزند و از زندگی دوباره لذت ببرند.
"من می خواهم به مردم کمک کنم ، و می خواهم به سؤالاتی که برخی از افراد را در شب نگه می دارد ، پاسخ دهم."- Olivia S.
بیماری او احتمالاً همان چیزی است که من را برانگیخت تا بخواهم در مورد پزشکی تحقیق کنم. به همین دلیل ، من قصد دارم چهار سال آینده خود را صرف تحصیل بیوشیمی در دانشگاه در آلبانی کنم. آلبانی به دلیل اینکه از تحقیقات دانشجویی چقدر حمایت می کند ، با من صحبت کرد ، از تمام انتخاب های دیگر کالج من. آزمایشگاه های آنها تمام منابعی را که یک علوم جوان می توانست از آن رویای داشته باشد ، و دانشکده برای کمک به من در رسیدن به اهدافی که می خواهم به دست بیاورم ، دارند. وقتی برای اولین بار جستجوی کالج خود را شروع کردم ، هیچ سرنخی نداشتم که از کجا شروع کنم یا از کجا نگاه کنم. من می دانستم که می خواهم در نیویورک بمانم و می خواهم در یک شهر باشم ، اما هیچ چیز دیگری در مورد آنچه می خواستم نمی دانستم. یعنی تا زمانی که من Ualbany را کشف کردم. جدا از اینکه این یک مدرسه 1 تحقیق است ، بازدید من از دانشگاه باعث شد احساس کنم پس از یک سفر طولانی به خانه رسیده ام. مردم بسیار دوستانه بودند ، و من احساس می کردم که واقعاً می خواستند من در آنجا باشم ، که برای کسی که تصور می کند هر شخص جدیدی که با آنها ملاقات می کند از آنها متنفر است ، نادر است. من صادقانه نمی توانم تصور کنم که در هر جایی که کاملاً مناسب تر باشد پیدا کنم.
بدیهی است که هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند (فکر می کنم اگر برخی از افراد بتوانند جالب باشد). من نمی دانم که در دانشگاه من چه خواهد شد. من تقریباً مطمئن هستم که به همان اندازه پایین ترین سطح وجود خواهد داشت. اما آنچه من می دانم این است که Ualbany به من کمک خواهد کرد ، و به نوبه خود به مادرم کمک می کند ، به آنچه که من فقط در خواب دیده ام ، می رسد. من می خواهم به مردم کمک کنم و می خواهم به سؤالاتی که برخی از افراد را در شب نگه می دارد ، پاسخ دهم. من مشتاقانه منتظر هستم که بتوانم علامت خود را در جهان بسازم ، هر چقدر هم که کوچک باشد ، و من هیجان زده ام که این سفر را با ماندن در اواخر کتابخانه و کار خستگی ناپذیر در آزمایشگاه های آلبانی شروع کنم. سلام ، چه کسی می داند - شاید روزی به زودی یک تئوری یا اصل علمی داشته باشم که به نام من نامگذاری شده است.
ورود برنده 2020
"دقیقاً پنج روز بعد که این خبر را دریافت کردم: من از پیش نمایش گذشتم و به استماع در دانشکده موسیقی بلر در وندربیلت دعوت کردم. من شوکه شدم اما کاملاً عجیب و غریب."
- گریس سی ، برنده بورس تحصیلی 2020
مقاله کوتاه
7: 15 صبح ، 2 ژانویه 2019. وقتی در کلاس شیمی IB نشسته ام و یک اطلاع رسانی جدید از دانشگاه Vanderbilt داشتم ، ایمیل خود را تازه کردم. در این مقاله آمده است: "ما می بینیم که شما درخواست خود را تکمیل نکرده اید و ما هنوز برای پذیرش متقاضیان برای پاییز 2020 باز هستیم!"بدون اینکه بیش از حد در مورد آن فکر کنم ، آن روز به خانه رفتم و به سرعت بقیه درخواست خود را پر کردم.
"او در یادآوری اینکه من کی هستم مشکل داشت ، اما احساس خوشبختی کردم زیرا بازی من این قدرت را داشت که چیزی معنادار را از گذشته خود بازگرداند."- گریس C.
کمی می دانستم که این تصمیم برای همیشه زندگی من را به روشهایی که نمی توانم درک کنم تغییر می دهد.
من در ابتدا قصد داشتم هنگام بررسی دانشگاه وندربیلت به دانشکده موسیقی بلر مراجعه کنم. من دوازده سال است که پیانو می خواندم و فکر می کردم جالب است که انگشتانم را در کالج حرکت دهم. با این حال ، من کاملاً مطمئن نبودم که به پزشکی علاقه مند بودم و امیدوار بودم که پزشک شوم. من در ابتدا قصد داشتم در هر یک از بیست و دو مدرسه دیگری که من به آنها متقاضی شدم ، در رشته های علوم فعالیت کنم.
من قبلاً فیلم هایی از خودم را بارگذاری کرده بودم که پیانو را در پورتال برنامه به عنوان پیش نمایش برای اساتید بخش پیانو بازی می کردم تا تصمیم بگیرند که آیا من برای یک استماع زنده به دانشگاه دعوت می شوم. ارسال های من شامل یک سوناتای موتزارت در B-Flat Major ، حرکتی از کنسرتو ایتالیایی باخ ، سوناتای گریگ در E جزئی و اولین تصنیف های شوپن بود. اینها از اجراهای گذشته در کلیساها ، تلاوت ها و حتی عروسی بوده است. من سرانجام این موارد را به همراه برنامه مشترک خود و چند مقاله در آن شب ارسال کردم و شروع به کار در مقیاس های اصلی و جزئی و سایر امتحانات فنی کردم که در صورت دعوت به یک استماع زنده ، لازم بود.
"در زمان های ناخوشایند جهان در حال حاضر به وجود آمده است ، من فقط می توانم امیدوارم که یک بار دیگر پیانو را برای آلیس ، برای بیماران در بخش مراقبت های ویژه ، برای بچه های بیمارستان کودکان پخش کنم."- گریس C.
دقیقاً پنج روز بعد که این خبر را دریافت کردم: من از پیش نمایش گذشتم و به استماع در دانشکده موسیقی بلر در وندربیلت دعوت کردم. من شوکه شدم اما کاملاً حیرت انگیز. یک ماه بعد ، من به نشویل رفتم. یک ماه پس از آن ، من متعهد شدم که برای چهار سال آینده زندگی در دانشگاه وندربیلت تحصیل کنم.
در حین استماع سه روزه ، من یک درس خصوصی با یکی از دانشکده های پیانو در بلر داشتم که بسیار مهربان و استقبال می کرد. من همچنین در حین استماع خود با همکاران با استماع سازهای مختلف آشنا شدم و ما به تور دانشگاه ، غذا و به ویژه تا چه حد بلر از خوابگاه های اول دانش آموز وصل شدیم. من با احساس قوی جامعه ، دوستی و فرصتهای شگفت انگیزی که در طول جلسات اطلاعاتی با معاونان آموختم ، احساس راحتی کردم. یادم است که خیلی هیجان زده شدم تا دریابم که مرکز پزشکی Vanderbilt درست در وسط دانشگاه یکپارچه شده است. من خیلی مشتاق این فرصت بودم که زودتر با قرار گرفتن در معرض بالینی درگیر شوم و خودم را در زمینه مراقبت های بهداشتی به عنوان یک کارشناسی ارشد غوطه ور کنم. در اول ماه مه ، روز تصمیم گیری در کالج ملی ، وقتی پیشنهاد خود را به وندربیلت پذیرفتم ، در ذهنم شک نداشتم.
من یک عملکرد اصلی پیانو هستم و دو مضاعف از مطالعات شناختی را اضافه کرده ام. امسال ، من چنین فرصت های منحصر به فردی برای کشف احساسات خود و اجرای آنها برای بهره مندی از دیگران در دانشگاه و همچنین جامعه نشویل به طور کلی داشته ام.
من به تازگی انتخاب شده ام که در هیئت اجرایی فصل وندربیلت سازمان خدمات ملی ، دوستان آلزایمر حضور داشته باشم. ما به عنوان داوطلبان از ساکنان در یک خانه سالمندان محلی نشویل به نام Abe's Garden مراقبت می کنیم: آلزایمر و مرکز مراقبت از حافظه. همه ساکنان آنجا مراحل واسطه ای به اوایل بیماری آلزایمر یا زوال عقل دارند. این قلب من را با شادی بسیار پر از دیدن هر بعد از ظهر یکشنبه و خواندن کتاب ، انجام هنرها و صنایع دستی و سایر فعالیتهای سرگرم کننده پر کرده است. هرگز زمانی نبود که یک ساکن هفته بعد از نام من یا چهره من به یاد آورد و من هر بار به عنوان داوطلب خودم را دوباره معرفی می کردم ، اما آنها همیشه خوشحال بودند که وقت خود را با من می گذرانند.
نگذشت که یک روز که من این ایده را داشتم که موسیقی را برای بیمار به نام آلیس پخش کنم ، که یاد گرفتم خود یک نوازنده است که در جوانی او بود. من او را در یکی از بسیاری از اتاق های ناهار خوری به کودک بزرگ آوردم و شروع به بازی سرودهای سنتی ، از جمله "بیا هر نعمت" ، "ساعت شیرین نماز" و "تو باش تو باشی". من از سال دبیرستان من این بازی ها را بازی نکرده ام که به عنوان همراهی در یک کلیسای محلی به عنوان همراهی کار می کردم و بدین ترتیب آکورد ها را به سختی به یاد می آوردم ، خیلی کمتر این کلمات را به یاد می آورم. لحظه ای طول کشید تا متوجه شوم که آلیس در حال آواز خواندن هر یادداشت "Grace Amazing" بود ، همانطور که من از طریق آکورد در F-Sharp Major سر و صدا کردم. او به یاد آورد که من کی هستم ، اما احساس خوشبختی کردم زیرا بازی من این قدرت را داشت که چیزی را از گذشته خود بازگرداند. او چنین لبخندی روشن روی صورتش داشت ، هنگام آواز ، چشمانش بسته شد. این روزی بود که هرگز فراموش نمی کنم.
یکی دیگر از فعالیت های مورد علاقه من داوطلبانه در برنامه موسیقی درمانی در مرکز پزشکی Vanderbilt است. این بسیار تحقق بخش است که بتوانیم موسیقی را برای بیمارانی که در ICU بهبود می یابند ، به اندازه کافی خوش شانس باشد که اولین چهره ای باشد که بعد از عمل می بینند. من هم اکنون معاون رئیس جمهور در بخش پردیس پروژه هنری غیر انتفاعی کیتی هستم که در آن اعضا به همین ترتیب هنر و موسیقی را در بیمارستان کودکان مونرو کارل جونیور در نشویل به کودکان می آورند.
از طریق این فرصت های شگفت انگیز که در Vanderbilt ارائه شده است ، اکنون در حال بررسی حرفه ای در موسیقی درمانی هستم ، زیرا فهمیدم که واقعاً جایی است که احساسات من در آن قرار دارد: همگرایی بین موسیقی و مراقبت های بهداشتی. در زمان های ناخوشایند که جهان در حال حاضر در حال حاضر است ، من فقط می توانم امیدوارم که یک بار دیگر پیانو را برای آلیس ، برای بیماران در بخش مراقبت های ویژه ، برای بچه ها در بیمارستان کودکان نواختم. من فقط می توانم امیدوارم که چشمانشان را با شادی روشن کند و چهره هایشان با لبخندها از هم پاشیده می شود. خیلی زود.
ورود به همبازی 2019
"من امیدوارم که بعد از فارغ التحصیلی از کارلتون ، بیماریهای عصبی را به عنوان یک متخصص مغز و اعصاب به دنبال دانشکده پزشکی تحقیق کنم."
- Chloe J. ، برنده بورس تحصیلی 2019
مقاله کوتاه
کلاس من با توجه به سال بیولوژی ، کلاس من یک کوسه سگ ماهی و یک خوک جنین را جدا کرد. من تنها گروهی بودم که همه را وارد کردم و هر شکاف و اینچ را بررسی کردم. سرانجام ، بوی فرمالدئید به پشت ذهنم محو شد و تنها چیزی که می توانستم در مورد آن فکر کنم این بود که کوسه ها دو کبد داشتند و من هر دو را در دستان خود نگه می داشتم!با این حال ، نقطه عطف در طول جداسازی گروه من از خوک جنین رخ داده است.
"مادربزرگ من وقتی به اندازه کافی پیر شدم که این بیماری را درک کردم به آلزایمر مبتلا شد. با این حال ، من عواقب را به صورت شخصی با تعامل روزانه خود با او فهمیدم."- Chloe J.
بخشی از تکالیف برای استخراج مغز دست نخورده بود. من به یاد آوردم که یک مغز انسانی را در طول بازدید از آزمایشگاه Cadaver در دانشگاه Creighton انجام داد و این چالش خاص را جذاب تر کرد. من شخصیت یک جراح را مجسم کردم که از چاقوی X-Acto برای برش و لایه برداری با دقت لایه بالای پوست از سر خوک جنین استفاده کردم. خیلی دقیق طول کشید تا مغز را از سر خوک جنین استخراج کنم و آن را دست نخورده بگذارم. من حداقل نیم ساعت در موقعیت ها و زوایای زیادی قرار داشتم تا کوچکترین مغزی را که تا به حال دیده ام استخراج کنم. من ارگان سبک وزن را در کف دستم گهواره کردم. با کمال تعجب ، من می توانم هر شکاف و وریدی را که بسیار شبیه مغز انسان خودمان بود ، ببینم. من آرزو می کنم که تحصیلاتم را بیشتر کنم تا فرصت های بیشتری برای حل پازل ها داشته باشم و بتوانیم بیشتر در بدن خود کشف کنیم.
در آینده ، من قصد دارم همه جنبه های مغز انسان را کشف کنم ، دلیل اینکه برخی از مغزها بهتر از سایرین کار می کنند ، و چرا برخی از آنها شکست می خورند ، در حالی که برخی دیگر موفق می شوند. مادربزرگ من وقتی به اندازه کافی پیر شدم که این بیماری را درک کردم به آلزایمر مبتلا شد. با این حال ، من پیامدهای شخصی را با تعامل روزانه خود با او درک کردم. او به عنوان تنها فرزند برای نیمه اول زندگی من ، او بهترین دوست من بود. من ساعتهای بی شماری را با او گذراندم ، خواه در آپارتمان او در حال بازی در مدرسه با اعتقاد باشد ، سفر به استخر یا تماشای خواهرم و من در حالی که مادر مجرد من در سفرهای تجاری بود. بنابراین ، تماشای یک کودک دوازده ساله دشوار بود که تنها پدربزرگ و مادربزرگ خود را به تدریج حافظه خود را از دست بدهد و کمتر از شخصی که در کودکی بت می کرد ، کمتر شود.
مغز من همیشه به سمت معماها گرایش داشته است، خواه یک معمای ساده باشد یا یک اتاق فرار پیچیده، دیدگاه من به جهان توسط معماها و الگوهای متعددی احاطه شده است. اگر الگوی مناسب را پیدا کنید و قطعات مناسب را در کنار هم قرار دهید، معما را حل می کنید. من می خواهم تمام ابزارهایی را برای حل معماهای زندگیم جمع آوری کنم، برخی از آنها که ممکن است به حل معماهای جهان کمک کند. به خاطر مادربزرگم، آرزو دارم به حل معمای مغز انسان کمک کنم، به خصوص معمای پشت آلزایمر. منطقی ترین راه برای رسیدن به هدف من یک گزینه ساده و پیچیده است: کالج. در آنجا می توانم از اساتید و محققان مجرب یاد بگیرم که اسرار مغز انسان را باز کنم. من برای محیطی ارزش قائلم که تفکر انتقادی و تجزیه و تحلیل را تشویق میکند، اما تفکر خلاق را از طریق فرصتهای یادگیری مبتنی بر تحقیق نیز در بر میگیرد. در تابستان 2018، 180 ساعت را به عنوان محقق پژوهشی در برنامه EPSCoR دانشگاه کریتون گذراندم. هر روز، من آزمایش های خودم را با راهنمایی یک پروفسور کریتون روی پروتئین DNA در سلول های E. coli انجام می دادم. این پروتئین ممکن است کلیدی برای باز کردن رمز و راز روشن و خاموش شدن ژنهای خاص باشد. اگر دانشمندان بتوانند این پروتئین را پرورش دهند و آن را برای از بین بردن ژن های هدف دستکاری کنند، ممکن است بتوانند روشی برای پیشگیری از بیماری های ژنتیکی ایجاد کنند. حتی اگر این فقط طعم تحقیق بود، کسب تجربه با فناوری پیشرفته مورد استفاده برای مطالعه DNA در شرایط آزمایشگاهی چشم باز بود. این فرصت به محض اینکه به دانشگاه رسیدم، اشتهای من را برای کارهای بیشتر برانگیخت.
تجربیات اولیه در مکانهای وحشی اهمیت پایداری را به من نشان داده است. من علاقهای به دوقطبی کردن بحثهای احساسی در مورد مسائل زیستمحیطی ندارم. در عوض، میخواهم راهحلهای خلاقانه و عملی پیدا کنم.- کلویی جی.
برای چهار سال آینده من در کالج کارلتون شرکت خواهم کرد. در آنجا، من قصد دارم در برنامه های تحقیقاتی شرکت کنم، به عنوان مثال، مطالعه آخرین تحولات عصبی. با این کار، من قصد دارم در رشته زیست شناسی و تاریخ با یک رشته مینور در علوم اعصاب تحصیل کنم. از آنجایی که کارلتون یک کالج فقط در مقطع کارشناسی با حدود 2100 دانشجو است، من مجبور نخواهم بود با دانشجویان فارغ التحصیل برای فرصتی برای تحقیق عملی رقابت کنم. من می توانم از مزایای یک موسسه تحقیقاتی سطح بالا در یک مدرسه کوچک برخوردار باشم. جمعیت دانشآموزی کوچکتر نیز خود را به کلاسهای کوچکتر وامی دارد، دقیقاً مانند آنچه که در سنترال از طریق برنامه بینالمللی لیسانس در طول سالهای اول و دوم تجربه کردم. آموختهام که در کلاسهای کوچکتر پیشرفت میکنم که به من امکان میدهد با همسالان و معلمانم روابط نزدیک برقرار کنم، و همچنین در کلاس بحثهای سقراطی داشته باشم. هنگامی که بهار امسال از کارلتون بازدید کردم و در یکی از کلاس های تاریخ آنها نشستم، همین ویژگی ها را دیدم، که عامل اصلی تصمیم من برای ثبت نام در کالج کارلتون بود.
من مشتاقانه منتظر پایان نامه ارشد خود هستم که شامل روزها در آزمایشگاه های تحقیقاتی کارلتون خواهد بود. کالج کارلتون به یک پروژه تحقیقاتی ارشد مشابه آنچه که من در برنامه IB شرکت کردم نیاز دارد. در طی چند ماه ، من استفاده از سفر زمانی در ادبیات را با مشاوره از معلم انگلیسی خود تجزیه و تحلیل کردم. من از تغییر دوره ها به سمت علم هیجان زده ام و از فرصتی برای کشف پیچیدگی های بدن انسان به تنهایی در سال ارشد خود در کارلتون استفاده می کنم. من امیدوارم که بعد از فارغ التحصیلی از کارلتون ، بیماریهای عصبی را به عنوان یک متخصص مغز و اعصاب به دنبال دانشکده پزشکی تحقیق کنم.
ورود به همبازی 2019
"دشمنی آنها وتر بی نظیر آشنا با من به وجود آمد. ذهن من فوراً خاطراتی از آتش بازی های دیوالی من را یک سال قبل به وجود آورد."
- Viraj S. ، برنده بورس تحصیلی 2019
مقاله کوتاه
یک مرد محکم در امتداد محدوده یک پیاده رو در مرکز شهر زانو زد و تخته های چوبی را به یک محراب مینیاتوری پیچیده ، کامل با تاج های مروارید و جمجمه های انسانی ، برای بزرگداشت بستگان خود در روز مردگان ، چکش زد. من در کنار ساخت و ساز ایستادم ، که در جذابیت آنچه شکل می گرفت گم شدم. با این حال ، عابران پیاده ، با اظهاراتی مبنی بر چگونگی مبتذل این سنت برای ایجاد جمجمه به جهان ، با ساختار روبرو شدند.
دشمنی آنها وتر بی نظیر و آشنا با من برخورد کرد.
ذهن من فوراً خاطراتی از آتش بازی های دیوالی من را یک سال قبل به وجود آورد. من مشتاقانه تعداد انگشت شماری از جرقه ها را از کابینت ربوده ام و از آتش آنها برای ردیابی مارپیچ ها و ستاره ها در آسمان شب استفاده کردم که چمن جلوی من را پوشانده بود. با این حال ، همسایگان من جشن های شاد من را به عنوان تلاشی برای سوزاندن محله درک کردند و مرا مجبور کردند قبل از اینکه پلیس را به یک هشت ساله فراخوانی کنند ، جشن های خود را متوقف کنم-حتی اگر آنها خود آتش بازی های روز استقلال را روشن کنند.
"و در آن لحظه ، من دست اول را دیدم که چقدر بی حرمتی من به طور موازی با تفسیرهای نادرست که جوامع اسپانیایی ، به ویژه ، در جامعه امروز با آن روبرو هستند."- Viraj S.
من به یاد آوردم که تخیل بی قرار و جوان من هرگز نمی تواند آنتاگونیسم را که به سادگی از تمرین آداب و رسوم خودم دریافت می کردم ، تصویر کند. من حس نصب جدائی را که بین فرهنگ خود و مفاهیم از پیش تعیین شده دیگران احساس کردم ، به یاد آوردم.
اما ، پس از شنیدن اظهارات رهگذران ، مشخص شد که این جدایی بسیار فراتر از تجربیات من است. عدم درک همسایگان من در درک سنت های خودم ، در واقع ، صرفاً یک نمونه از پیشینه های بسیاری که تصور غلط عمومی از آن پیروز شده است.
و در آن لحظه ، من دست اول را دیدم که چقدر بیگانگی من از نزدیک به تفسیرهای نادرست که جوامع اسپانیایی ، به ویژه ، در جامعه امروز با آن روبرو هستند ، موازی بود. درست همانطور که جشن های فرهنگی من با عصبانیت روبرو شد ، سنت ها و هویت های اسپانیایی به ندرت قدردانی را که سزاوار آن بودند ، دریافت کردند. این مشاهدات در درون من شعله ای برای کمک به معکوس این ننگ اجتماعی و روشن کردن زیبایی های پنهان فرهنگ های دیگر ایجاد کرد.
در سال جوانی ، فرصتی برای ریاست جامعه افتخار اسپانیایی مدرسه من این شور و شوق را هدایت کرد. با الهام از فعالیتهای فرهنگی که قبلاً به آن پیوسته بودم ، یک کمک مالی برای جشن گرفتن روز مردگان ، کامل با جمجمه های قند سنتی و نان های تازه پخته شده Pan de Muerto ترتیب دادم. برخلاف خصومت همسایگان دوران کودکی من یا تحقیر رهگذران ، همکلاسی های من در عوض این آداب و رسوم خارجی را با آغوش باز ملاقات کردند. هم دانش آموزان و هم معلمان همه قومیت ها داوطلبان فروش را با سؤالاتی در مورد اعتقادات اساسی تعطیلات و اینکه چگونه نان به طور نمادین از مردگان تجلیل می کند ، بمباران کردند. همانطور که من این کمک های مالی را به مراکز جامعه آوردم ، غریبه هایی با پیشینه های متفاوت می توانند پیش تصورات خود را رها کنند و همان موازی را که سالها پیش احساس می کردم تشکیل دهند.
مشاهده اتحاد جامعه من در جشن یک فرهنگ ، من را به یاد اهمیت هماهنگی و آگاهی در بین پیشینه اسپانیایی بلکه تمام قومیت های جامعه مدرن می اندازد. هرچه گلدان ذوب کشور ما متنوع شود ، جمعیت اقلیت از نظر اندازه و قدرت به شدت رشد می کنند. با تنوع گسترده تری از کارمندان ، رأی دهندگان و مبتکران ، نهادهای تثبیت شده ما دموکراسی و سرمایه داری باید با نمایندگی از این قومیت های رو به رشد سازگار شوند.
"همانطور که گلدان ذوب کشور ما متنوع می شود ، جمعیت اقلیت ها از نظر اندازه و قدرت به شدت رشد می کنند. با این حال ، ما اغلب ذاتاً از شناخت این جمعیت خودداری می کنیم فقط به این دلیل که ما با آشنایی صمیمی با سنت ها و ارزش های اصلی آنها - زیرا آنها متفاوت هستند."- Viraj S.
با این حال ، ما غالباً ذاتاً از تشخیص این جمعیت خودداری می کنیم ، زیرا ما فاقد آشنایی صمیمی با سنت ها و ارزش های اصلی آنها هستیم - زیرا آنها متفاوت هستند. در نتیجه ، با ناراحتی روز محراب های مرده یا تحسین سنت های دیوالی ، جامعه ما این اقتباس اساسی و اجتناب ناپذیر را خنثی می کند. با این حال ، به جای تمسخر و کلیشه ای این تفاوتهای ذاتی ، لازم است که هر فرهنگ را برای دیدگاههای جدید و تازه ای که به هر جنبه ای از زندگی ما کمک می کند ، در آغوش بگیریم.
من در پاییز سال 2019 در دانشگاه ییل شرکت خواهم کرد و ذهنم در این مأموریت ضروری قرار می گیرد. من به عنوان یک همکاری مشتاق در La Casa فرهنگی ، مرکز فرهنگی لاتین ییل در محوطه دانشگاه ، در کنار سایر دانشجویان پرشور کار خواهم کرد تا به معرفی موسیقی پورتوریکو Haciendo Punto en Otro پسر به ییل و نیو هاون کمک کنم. با سازماندهی کف باله فولکلور در روز استقلال مکزیک ، می توانم تلاش های خود را برای حمایت و آگاهی از مخاطبان جدید و با ذهنیت گسترش دهم.
در کنار اصلی من در علوم کامپیوتر ، الزامات توزیع ییل به من انعطاف پذیری بی نظیری را برای دنبال کردن این هدف از طریق دانشگاهیان من نیز می دهد. با تکمیل بار کاری من با دوره های مطالعات آمریکای لاتین مانند رقابت بی عدالتی ، من قادر خواهم بود فناوری های خودم را در زمینه اقتباس های فرهنگی و اجتماعی دنیای ما برای شکوفایی درک کنم.
علاوه بر این ، کالج ییل دارای نانوایی بی نظیر از ادارات دانشگاهی است ، جایی که دانشکده های مهندسی ، علوم و علوم انسانی برای یکدیگر منحصر به فرد نیستند ، اما همه به همان اندازه در دسترس هر دانش آموز هستند. من قصد دارم از این یونیسون در تجربه کارشناسی خود استفاده کنم تا به راحتی رشته های مضاعف را دنبال کنم ، آزادانه در مطالعات فرهنگی در ییل انتخاب کنم و درک من از پیشرفت اجتماعی کره ما را بیشتر کنم.
علیرغم موانع اساسی ، جامعه در حال تحول سریع ما در حال حاضر برای تصدیق این هدف ، امیدوارم که نقش خود را برای ارتقاء احترامی که هر فرهنگی شایسته آن است ، بازی کنم و در این فرآیند ، خودم این اقتباس ها را فعال کنم. اگرچه من نمی توانم آتش بازی را در این روند روشن کنم ، اما همچنان موانعی را که ما را از آگاهی و پذیرش دیگران جدا می کند ، از بین می برم.
ورود به همکار 2018
"من نقش خود را برای تغییر چیزها برای بهتر شدن ، تضمین زندگی سالم برای اکوسیستم ها و نسل های پیش رو انجام خواهم داد."